نرم نرمک می رسد اینک بهار

29 اسفند چقدر غریب افتاده ، انگار نه انگار یه روزی در تاریخ این ممکلت کسانی بودن که قلبشان تپید ، از جانشان گذشتن تا یکی از سرمایه های اصلی این سرزمین را به مردم این کشور برگردونند و با جنبشی ملی ، نفت ملی شد
امروز یاد آور عیدی با ارزشی بود که پیش از آغاز یکی از سال نو ها ، مصدق ، کاشانی و مردمی که دوستدار این خاک بودن برای ایران ارمغان آوردند ، اما چه حیف که آن رویا به کمال نرسید ...

چند ساعت تا تحویل سال نو مانده ... ، در ادامه
بوی عیدی ، بوی توت ، بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نوبوی یاس جا نماز سفرهی مادربزرگ
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشقزدن دختر ناز چشمسیاه
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور
برق کفش جفت شده تو گنجهها
با اینا زمستون و سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشکشده لای کتاب
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گمشدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی
با اینا زمستون و سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
با اینا بهارو باور میکنم !
ترانه: شهیار قنبری
آهنگساز: اسفندیار منفردزاده
خواننده: فرهاد